معنی ام وه - جستجوی لغت در جدول جو
ام وه
برای ما
ادامه...
برای ما
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ام وهب
(اُمْ مِوَ هََ)
ماده خر. اتان. (از المرصع)
ادامه...
ماده خر. اتان. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
اموه
(اِ رَ)
پرستار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی چ تقی بینش ص 119). کنیزک گردیدن. (از منتهی الارب)
ادامه...
پرستار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی چ تقی بینش ص 119). کنیزک گردیدن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اموه
(اَمْ وَ)
امه. کنیزک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
ادامه...
اَمه. کنیزک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اموه
(اَ وَهْ)
آب بسیارتر. (منتهی الارب). آب دارتر و پرآب تر. (ناظم الاطباء)
ادامه...
آب بسیارتر. (منتهی الارب). آب دارتر و پرآب تر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اموه
(اَ مِ وَ)
بعضی گفته اند نام شهریست، و علقمه بن عبید و مالک بن سبیع از آن شهرند، و نسبت بدان اموی است. (یادداشت مؤلف)
ادامه...
بعضی گفته اند نام شهریست، و علقمه بن عبید و مالک بن سبیع از آن شهرند، و نسبت بدان اَمَوی است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
اموه
(اَ مَ وَ)
امه. اموه. کنیزک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). رجوع به امه شود
ادامه...
اَمه. اَمْوه. کنیزک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). رجوع به اَمه شود
لغت نامه دهخدا
ام ور
کنار ما، نزد ما، پیش ما
ادامه...
کنار ما، نزد ما، پیش ما
فرهنگ گویش مازندرانی